احوالپرسی کیمیایی از کیارستمیمی‌شد زیر لب زمزمه کرد: «باد با خود خواهد برد، شکوفه‌های گیلاس را، تا سپیدی ابرها»* همان هنگام که نم‌نمِ بارانِ بهار، پنجره عریض بیمارستان را خیس کرده بود؛ و دو رفیقِ دیرین- عباس کیارستمی و مسعود کیمیایی- با هم «ضیافت» برپا کردند، در اتاقی که «تولد نور» را به خود دیده […]

Read more